شهر هنوز شلوغ بود، اما ذهن امبر در سکوتی عمیق فرو رفته بود.
بین همهی عناصر، همیشه حس میکرد شعلهی وجودش باید جایی ثبت شود؛ نه روی کاغذ، نه در حرفها، بلکه بر زمین.
زمینی که تا امروز فقط رد پای آب و باد و خاک روی آن مانده بود.
در یک شب نیمهساکت، به بخش خاموش شهر رفت — جایی که خاک هنوز بکر بود.
آنجا، با دستانی از آتش، شروع به ترسیم چیزی کرد:
یک مربع — نشانی از مرزها، از ساختار، از تعادل.
و سپس، بیدرنگ، شعلهای کشید که از یک گوشه تا گوشهی دیگر کشیده شد: قطر.
نه برای تزئین، بلکه برای اینکه بگوید:
"من فقط در مرزها تعریف نمیشوم؛ من تا عمق میسوزم، تا مرکز."
حالا تو باید این مربع ای که انبر با آتش ترسیمش کرده رو با ستاره ها( *
) برامون چاپ کنی!
یک عدد صحیح n
که نشاندهنده اندازه ضلع مربع است، داده میشه.
4 <= n <= 20
n خط چاپ کن:
خط اول و آخر دقیقا n تا ستاره *
قطر اصلی مربع نیز با ستاره * مشخص میشه
هر خط دقیقا شامل n
کاراکتر است. در جاهایی هم که ستاره نداریم، فاصله(
) چاپ شود.
5
*****
** *
* * *
* **
*****